
تحقیقات باید چگونه خودش را در صنعت نشان دهد؟ (بخش دوم)
در زمان آشنایی با شرکت لوله وحید، وضعیت شرکت شما به حالت پایدار رسیده بود؟
در آن زمان ما یک دفتر کوچک در مرکز رشد دانشگاه شریف داشتیم. خط تولید را راه اندازی کرده و در حال تولید بودیم. آقای مهندس علیرضا صحاف امین به سراغ من آمد تا مشاوره دانشگاهی برای شرکت شان بگیرد. شرکت لوله وحید می خواست محصول بی صدا تولید کنند و مواد را از یک شرکت اروپایی وارد کرده بودند و ماشین آلات را هم در حال وارد کردن بودند. ایشان یک مقاله ای خوانده بودند و برایشان سوال بود که آیا میتوان این کاررا با نانو کامپوزیت و با کیفیت بهتری انجام داد؟ ایشان در این حد شنیده بودند که من در مبحث نانو کامپوزیت در حد مقاله و پایان نامه کار کرده ام. پیش من آمدند و درخواست را مطرح کردند و آن مقاله را هم به من نشان دادند. من مدتی بود که در نانو کامپوزیت کار می کردم. حتی چندین پروژه دانشجویی هم در مبحث نانو کامپوزیتهای پلیمری انجام داده بودم. مثلا یکی از پروژههایی که من به اتفاق آقای زکایی در زمان امریه انجام می دادیم با همین موضوع بود و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفت. اما ما در آن زمان توانایی تولید در تناژ صنعتی را نداشتیم. به طور کلی من اندک تجربه در نانو کامپوزیت داشتم. وقتی آقای صحاف به من مراجعه کرد من به ایشان گفتم ما می توانیم حتی بیشتر از نقش مشاور برای شما باشیم و می توانیم مواد اولیه را هم برای شما تولید کنیم و شرکت خودمان را به ایشان معرفی کردم. آن ها هم در ابتدا از میزان کیفیت تولید ما خیلی اطمینان نداشتند. ما قدم به قدم جلو رفتیم و چون مدیران لوله وحید هم انسان های سالم و شخصیت های علمی بودند، این ارتباط به درستی شکل گرفت. ارتباط ما با لوله وحید به این شکل است که هر محصولی که میخواهند تولید کنند را با ما مطرح می کنند و با هم ویژگی های آن را مرور می کنیم. ما کار خود در ساخت مواد را انجام می دهیم و آنها هم در ساخت قالبها و خرید دستگاهها فعالیت می کنند. آخرین همکاری ما در نسل جدید لولههای کامپوزیتی دارای الیاف شیشه است که کار تحقیقاتی آن انجام شده و دو نمونه محصول هم تولید کرده ایم و مشغول اخذ تأییدیه ها هستیم.
لوله های کامپوزیتی دارای الیاف شیشه چه نوع لوله هایی است؟
این لولهها لولههای پلی پروپیلنی است که جایگزین لوله های فولادی داخل رایزهای ساختمان های چند مرتبه می شود که برای انتقال آب گرم و آب سرد استفاده می شود. الان برای انتقال آب از پایین به بالا از لولههای آهنی استفاده می شود. اما در خارج از کشور از لولههای پلاستیکی استفاده می شود که استحکام خوبی مخصوصا در برابر آب گرم دارد که تغییرات ابعادی و کج شدن در آب با فشار بالا ایجاد می کند.
درخواست اقای صحاف امین کاملاً مشخص بود و یا با هم به محصول مشترک رسیدید؟
ایشان این طور گفتند که ما می خواهیم مواد لوله های عایق بی صدا را از خارج وارد و تولید کنیم. خط تولید را هم در حال وارد کردن هستیم و مواد اولیه را هم وارد کردیم. ایشان این سوال را هم داشتند که این مواد در داخل ایران قابل ساخت هست یا خیر اما سوال اصلی که ایشان به خاطر این سوال پیش من آمده بود این بود که آیا فکر می کنید می شود به جای این مواد از نانو کامپوزیتی استفاده کرد که حتی از مواد موجود بهتر باشد؟ حتی تأمین این نانو کامپوزیت ممکن است از خارج باشد اما آیا این کار شدنی است؟ سوال بعدی که در لابه لای صحبت ها مطرح شد این بود که آیا این مواد را می شود تولید کرد و ما (شرکت وحید) خودمان می توانیم این را انجام دهیم. من به ایشان گفتم امکان تولید که هست اما بیزینس شما لوله سازی است و ماده سازی یک بیزینس کاملا جدایی است و اختلاط این دو با هم خیلی کار راحتی نیست. ضمن این که دستگاه تولید این مواد ظرفیت خیلی بیشتری از مصرف شما دارد. پس دستگاه شما مدت زیادی بیکار می ماند. من پیشنهاد دادم که ما می توانیم این مواد شما را تولید کنیم و پروژه نانوکامپوزیت را هم جداگانه بررسی کنیم. ایشان قبول کردند و پروژه به این سمت حرکت کرد که ما تلاش برای تولید یک نانوکامپوزیتی بکنیم که بتوان لوله بی صدا ساخت.
از همان ابتدا قرارداد مالی نوشتید یا بعد از مدتی که گذشت این قرارداد مطرح شد؟
به هرحال صحبت هایی داشتیم اما ما مطرح کردیم که این کار یک فاز تحقیقاتی نیاز دارد. برای آن فاز تحقیقاتی ما نیازمند حمایت مالی بودیم. ضمن اینکه ما نه به خودمان و نه به آنها اطمینان کاملی نداشتیم. نمی دانستیم حتی اگر ما سرمایه گذاری تحقیقاتی را خودمان انجام دهیم این به محصول منجر میشود یا نه. مجموعه ما الان به لحاظ پتانسیل در حدی است که وقتی پروژه تحقیقاتی جدیدی مطرح می شود، نیازمند کمک دیگران نیستیم. اما آن زمان اعتبارات و بودجه ما خیلی پایین بود و امکان این که سرمایه گذاری تحقیقاتی بکنیم نداشتیم. الان با توجه به وضعیت شرکت به حدی رسیده ایم که وقتی پروژه جدیدی مطرح می شود خودمان سرمایه گذاری تحقیقاتی آن را انجام می دهیم و به سرمایه گذار میگوییم شما دغدغه فاز تحقیقاتی را نداشته باشید و فقط منتظر محصول نهایی باشید. در این پروژه قرار شد که آنها از تحقیقات ما حمایت کنند و در عوض ما هم ماده تولید شده را به فرد دیگری نفروشیم. در واقع آن ها تولید مواد را به ما سپردند و قول دادند که آن را از ما بخرند.
ماده ای که شما تولید کردید (حضور نانو ذرات) بیشتر نقش عایقی داشته و یا نقش مکانیکی؟
نانوذرات در بحث عایق صدا بی تاثیر نیست و تاثیر مثبتی دارد ولی مثلا ما اگر به جای نانو ذره، باریت را داشته باشیم از نظر عایق صدا بهتر هم هست اما این نانو ذره به ما این امکان را داده است که این پنجره خواص- فرآیند را خیلی بازتر بکند. همه قطعات یک بالانسی از این را احتیاج دارند. مخصوصا لوله های فاضلابی. یکی از تستهای این لولهها اینگونه است که لولهها را در محیط آب یخ سرد می کنند و ضربه ای به آن می زنند (وزنه ای از یک فاصله ای به آن برخورد می کند) و باید آن را تحمل کند. اگر این منحنی با میکرو ذرات باشد اگر شما منحنی را با نانو ذرات رسم کنید، نسبت به قبل در سطح بالاتری قرار میگیرد. مثلا شما یک استحکام ضربه مشخصی را می توانید با مدول بیشتری رسم کنید. این کار به شما قدرت مانور بالایی میدهد. مثلا میتوانید فرآیند را دستکاری بکنید و به اصطلاح قیمت را پایین بیاورید. استفاده از نانو ذرات این پنجره کاری را بزرگ میکند و شما راحت تر میتوانید مانور را انجام بدهید. مثلاً ما در خیلی از قطعات می بینیم که مشتری میگوید همه چیز قطعه خوب است اما برای مونتاژ در قالب مقداری کوچک است و جای راحتی ندارد. به هرحال شما در کاربردهای مهندسی مجبورید تلفیقی از خواص را ایجاد کنید. حالا اگر شما عاملی داشته باشید که این محدودیتها را کم کند و این پنجره کاری را بزرگتر کند خیلی جذاب است ولی اگر شما بخواهید فقط از نانو ذره استفاده کنید، خیلی گران و غیر اقتصادی می شود. ما در اصل در کار آقای صحاف یک تلفیقی از نانو ذره و میکرو ذره داشتیم که به لحاظ اقتصادی هم جالب است یعنی موادی را که از ما میگیرند در همان ابتدا از ماده خارجی بسیار ارزانتر است. بنابراین بسیار به نفع شان بود که به جای خارج از کشور از ما خرید کنند. جدا از آنکه واردات از خارج نیازمند خرید در سایز بزرگ است. درگیری مالی زیاد دارد و سرمایه در گردش را بالا می برد و مشکلات حمل و نقل و... را هم دارد. در صورتی که در ایران شما با یک تلفن ساده به راحتی میتوانید حجم زیادی را سفارش بدهید. از لحاظ مالی هم مشکلات بسیار کمتری دارد.
ترکیب اولیه بدون نانو ذرات را خود آقای صحاف امین داشتند؟
آقای صحاف امین ماده اولیه را داشتند و آن را به ما دادند و مهندسی معکوس کردیم و خواص آن را بررسی کردیم و در این مراحل دیتای خودمان را با دیتای آن ها مقایسه کردیم و هیچ وقت دیتاهای ما پایین تر از دیتاهای آن ها نبود. خواصی که ما به آن دست پیدا کردیم با توجه به صرفه اقتصادی بسیار خوب درواقع نموداری بین دو نمودار مینیمم و ماکزیمم شده بود.
بر روی این پروژه شما شخصا کار میکردید و یا دانشجویانی را هم همراه داشتید؟
چندتا دانشجوی من در این پروژه به خصوص کار می کردند. چون ما نیاز تحقیقاتی زیادی داشتیم. دو نفر هم از فارغ التحصیلان دانشگاه بودند و من از ایشان خواهش کردم که با ما همکاری کنند و البته حقوق هم به آنها پرداخت می کردیم. در آن زمان این پروژه از نظر ما پروژه بزرگی بود. مثلا بحث عبور پذیری صوتش مسئله جدید برای ما بود که تا به حال تجربه نکرده بودیم. مثلا دانشجوی من به مرکز تحقیقات صنایع ساختمان رفت و دستگاه اندازه گیری صوت آنجا را که معیوب شده بود و کار نمی کردند راه انداخت و نرم افزار جدیدتری از یک کمپانی خارجی گرفت و آن نرم افزار را آپدیت کرد. ما باز هم اطمینان نداشتیم چون تاحالا کسی از آن دستگاه استفاده نکرده بود. به همین دلیل تعدادی نمونه به ایتالیا ارسال کردیم که در آنجا تست شد و نتایج ما را تایید کرد. متاسفانه آن افرادی که در این پروژه کار کردند الان در ایران نیستند. چهار نفر ابتدایی که روی این پروژه کار کردند به خارج رفتند. اما بعدها افرادی در این پروژه اضافه شدند که همچنان داخل شرکت هستند.
دلیل اینکه آن دانشجویان به خارج رفتند چه بود؟
همه دانشجو بالاخره آرزوی رفتن به خارج را دارند. آن زمان هم اوایل راه افتادن شرکت بود و شاید خیلی آینده روشنی نداشت. مسئله دیگر هم اینکه جوانان امروز مثل ما فکر نمیکنند که اینجا را خانه خودشان بدانند. یکی از معضلات فرهنگی که در کشور ما ایجاد شده است این است که عرق ملی کم رنگ شده است. انسان اگر حس کند که این کشور خانه خودش است حتی اگر سقفش چکه کند یا پنجرهاش شکسته باشد باز هم خانه اوست. اگر حس خانه وجود داشته باشد احساس امنیت به وجود میآید. من با دو نفر از آن دانشجویان که همکاری طولانی مدتی هم با ایشان داشتیم، خیلی صحبت کردیم که به خارج از کشور نروند اما موفق نشدم.
شما هیچ وقت فکر نکردید که با اعطای سهام آن ها را در ایران ماندگار کنید؟
ما تا به حال به هیچ کس سهام نداده ایم. فعالیت های شرکت که گسترش پیدا میکند ما در نظر داریم که یک بخشی از شرکت را spin off بکنیم و تبدیل به شرکت جداگانه بشود. پیش بینی ما این است که همکاران ما در شرکت هایی که اینگونه از دل پارساپلیمر خارج می شوند، سهم داشته باشند.
نمونه ای داشته اید؟
در ایده ورود به تولید مواد زیست تخریب پذیر، ما بستر آن را اینگونه تعیین کردیم که فعالیتمان در این حوزه تبدیل به یک شرکت مستقل شود که بخشی از سهام آن مربوط به پارسا پلیمر و بخشی هم مربوط به پرسنل پارسا پلیمر باشد.
تا به حال شما احساس نارضایتی از سمت پرسنل مثلا با موضوع مالکیت فکری داشته اید؟
نه تا به حال مشکلی از این جنس نداشتهایم. به هرحال صحبتهایی برای افزایش حقوق و... طبیعی است ولی این که شخصی ادعا کند خودش به ماده مورد نیاز رسیده و حق اش ضایع شده، نداشتهایم. سیستم تشویق و پاداش ما به نحوی است که بابت به نتیجه رسیدن در پروژهای پاداش مشخصی دریافت می کنند.
شما چه تلاشهایی برای جذب نیرو انجام میدهید؟
تعدای از نیروهایی که الان در شرکت مشغول هستند، در یک یا دو مقطع از تحصیلات تکمیلی، دانشجوی خود من بودند. الان در تیم 7 نفره ما دو نفر دانشجوی من نیستند که دانشجوی دانشگاه امیرکبیر هستند. برای جذب آنها هم با آنها مصاحبه کردیم و رزومهشان را دیدیم و با استاد راهنمایشان صحبت کردیم و شناختی پیدا کردیم. من سالها از بعضی افراد داخل صنعت میشنیدم که از فارغ التحصیلان شریف خیلی تعریف میکردند و بعضی هم خیلی بد میگفتند. من هردو این موردها را شنیده بودم و حتی موارد منفی را بیشتر هم شنیده بودم. و این همیشه برایم جای سوال بود. من خودم بسیار به آموزش مهندسی علاقه مند بودم و مطالعات بسیاری هم در این زمینه کرده بودم. وقتی صاحب صنعت شدم به این نتیجه رسیدم که صنعت به چند درجه مهندس نیاز دارد. مرحله اول مهندس کف کارخانه یا به اصطلاح process engineer . این شخص کسی است که باید بتواند با ماشین آلات ارتباط خوبی برقرار کند و زبان ماشین آلات را بفهمد. صدای کار کردن موتور برایش مفهوم باشد. فرآیندهای داخل ماشین آلات برایش جذاب باشد و بتواند با ماشین سر و کله بزند. مرحله دوم مهندسی، مهندسی آزمایش یا کنترل کیفت است. این مهندسین باید انسانهای بسیار دقیقی باشند و بتوانند عیوب کار دیگران را ببینند و حال و حوصله کار تکراری با دقت بالا را داشته باشد. باید توانایی کارهای تکراری را داشته باشد. مثلا یک آزمایش را 10-30 بار در ماه انجام بدهد. این شخص باید با همان دقتی که نمونه اول را تست کرده است نمونه 100 یا 1000 را هم انجام بدهند. مرحله سوم مهندسی که من آن را R&D engineer مینامم. این مهندسی است که بایستی ذهن سیال خوبی داشته باشد و بایست بتواند چیزهایی که هنوز ندیده است را تصور کند. دانشجویان دانشگاه شریف یا امیرکبیر برای R&D engineer خیلی خوب هستند. اما اگر این افراد را در آزمایشگاه قرار دهید کار خراب میشود. اصلا قابل تحمل در آزمایشگاه نیستند. چون دارای ذهن سیالی هستند و حوصله کار تکراری را ندارد. پس همیشه به دنبال راه حلیاند که آزمایش را انجام ندهد اما دیتا برای آن در بیاورد. پس وجود همچین آدمی در آزمایشگاه سم است. در آزمایشگاه اصلا ذهن سیال به کار نمیآید بلکه یک ذهن جامدی میخواهد که تغییر نکند. مثلا نیروهای ما در آزمایشگاه کنترل کیفیت فارغ التحصیلان دانشگاه آزاد اند. فوق العاده عالی هم کار میکنند. یعنی نمونه هزار را با همان دقت نمونه اول تست میکند. اما فارغ التحصیلان شریف غیر ممکن است نمونه پنجم را مثل نمونه اول تست کنند. من حالا متوجه شدم که آن اختلاف دیدگاه صاحبان صنایع در مورد دانشجویان به این دلیل است که افراد را در جای مخصوص خودشان به کار نمیگیرند.
پایان نامه هایی که شما تعریف میکنید در راستای تحقیقات شرکت است؟
اکثر آن ها به این شکل است. مثلا در تولیدی که ما در شرکتها انجام میدهیم، اولین پروژه دانشجوییاش 4 سال پیش تمام شده است. یعنی چندین پروژه دانشجویی پشت سر هم انجام شده و به مرحلهای رسیده که ما وارد شرکت کردیم و آن را ارتقا دادیم و تبدیل به محصول کردیم و به بازار فروخته ایم.
پیشنهاد شما برای تحقیقات در دانشگاه چیست؟
من فکر میکنم انسان باید این حس را داشته باشد که این تحقیقات باید چگونه خودش را در صنعت نشان دهد. مثلا شخصی ادعا کند که رنگ سفید ساخته است. و واقعا هم رنگ بسیار سفید و خوبی است. اما اگر این رنگ بخواهد بر روی چوب بخورد باید یک ویژگی داشته باشد و اگر بخواهد روی MDF بخورد یک ویژگی دیگر. اولین مسئله سوژه ای که 2-3 پروژه دانشجویی روی آن انجام شده است و میخواهد وارد شرکت پارسا پلیمر بشود، این است باید این پروژه امکان آزمایش در قالبهای بسیار بزرگ را داشته باشد. نمونه آزمایشگاهی کاملا در زیر هود انجام میشود و افزودنیها در حد یک یا دو قاشق هستند و اتفاق خاصی نمی افتد. دانشجوها هم ماسک میزنند و هود هم روشن است. اما در صنعت حجم جا به جایی مواد روزانه در حد چند صد کیلو است. اینکه چطور بتوانید گرد و غبار حاصل از این فرآیند را جمع کنید و مواد چگونه کاملا با هم مخلوط بشوند، بسیار مهم است. شما تا حس این را نداشته باشید که در صنعت فلان پودر با فلان مذاب چگونه باید با هم مخلوط شود، نمیتوانید در دانشگاه به درستی فعالیت کنید.
آیا اساتید دانشگاهی ما همین حالت انتزاعی را دارند؟
علت این است که اساتید ما مقدار اطلاعات صنعتی کمی دارند. در جامعه ما اگر کسی لیسانس و فوق لیسانس را همراه با تجربه صنعتی گرفته باشد احتمال آنکه دکتری در دانشگاه خوبی قبول شود بسیار کم است. چون کنکور به نحوی است که عملا شانس کمی برای قبولی در دکتری وجود دارد. اگر کسی آنقدر انگیزه داشته باشد که بعد از فوق لیسانس چند سالی در صنعت مشغول باشد و دوباره در مقطع دکتری ادامه تحصیل بدهد، برای عضویت در هیئت علمی او را نمیپذیرند چون تحصیلات پیوسته نداشته است. کسی هم که تحصیلات کاملا پیوسته داشته باشد بعد از دکتری هیچ حس و شناختی نسبت به صنعت ندارد. بعد از آنکه در دانشگاه به درجه استادی رسید، خیلی سخت است که وارد صنعت شود و بگوید من فلان چیز را بلد نیستم. چون برای یادگرفتن باید در مواقعی خودش را کوچک کند. کسی که لیسانس دارد نسبت به کسی که دکتری دارد این کار را راحتتر انجام میدهد. از طرفی بعد از مدرک دکتری دیگر وقتی برای این چنین آموزشها وجود ندارد. به خاطر همین است که خیلی از اساتید ما حس صنعتی ندارند. یعنی ایده ها و پروژههاشان مستخرج از مقالهها است. یعنی خیلی ایده خاصی ندارند که چگونه می شود صنعت را به نتیجه رساند.
مورد بعدی این است که چون دید بلند مدت صنعتی ندارند، پروژههایشان دنبال هم و در سیر مشخصی نیست. یعنی یک زنجیره را کامل نمیکند. ممکن است در موضوعات زیادی کار کنند اما خروجی مشخص و عمیقی از آن خارج نمیشود. رزومه استادی که بیست سال در دانشگاه کار کرده کاملا مشخص است که چه کاره است. چون مقالات کاملا روی سیر مشخصی کار شده است. با دیدن مقالات اکثر اساتید ما اصلا متوجه نمیشوید که تخصص این استاد چیست. چون هر موضوعی را میتوان در آن دید و جهت مشخصی ندارد. وقتی استادی اینگونه بود و ذهنش جهت نداشت، نمیتواند به دانشجو هم جهت بدهد و پروژهها را در جهت خاصی قرار بدهد. این واقعا یک معضل است. من فکر میکنم یکی از راه حلهایی که وجود دارد این است که اساتید ( به خصوص اساتید جوان) دورههای کارآموزی بروند. این کار در آمریکا رسم بود. مثلا استاد من در آن دوره که من دانشجوی ایشان بودم یک یا دو دوره در شرکتی کارآموزی می کرد. آن کارخانهها هم مرکز تحقیقاتی داشتند و ایشان در آنجا مستقر می شد. مثلا در هفته یک یا دو روز به آزمایشگاه و دانشجویان سر می زد و بقیه روزها را در آنجا بود. وقتی استادی این گونه دوره ها را طی کند دید درستی از صنعت پیدا میکند که اگر خواست پروژه تعریف کند بداند که کدام نقاط خالی است و باید برای آن پروژه تعریف کرد. می داند چگونه آنها را به هم مرتبط کند. متوجه میشود که قابلیت های دانشگاه و آزمایشگاه را چگونه باید به این سمت حرکت دهد. یکی از افقهای ما برای تاسیس مرکز تحقیقاتمان این است که بستری فراهم شود تا اساتید چنین دورههایی را در آنجا بگذرانند.
مراجعه شما به ستاد نانو در چه مرحله ای بود؟
ما از زمانی که ستاد نانو ایجاد شد و از پایان نامهها حمایت میکرد با آنجا آشنا بودیم. برخی از دانشجویان من برای حمایت از پروژه هایشان به آنجا رجوع میکردند و حمایتهایی هم گرفته بودند. در همین ارتباطات و تعاملات متوجه شدیم که ستاد علاقه مند است که از پروژههای صنعتی هم حمایت کند. به ستاد مراجعه کردیم و پروژه را برایشان شرح دادیم. درآن زمان ستاد به ما گفت که نمیتواند حمایت را از ما انجام دهد. بلکه می توانیم از مشتری ما ( شرکت وحید) حمایت کند ما با شرکت وحید این مسئله را مطرح کردیم که چنین بستری وجود دارد. به آنها گفتیم که از حمایت ستاد استفاده کنند و بخشی از آن حمایتی را که میخواهند برای تحقیقات ما انجام بدهند را جبران کنند. به این صورت یک مثلثی بین ستاد نانو، پارسا پلیمر و شرکت وحید شکل گرفت.
شما احساس نیاز مالی داشتید و یا احساس پشتیبانی؟
ما از شرکت وحید انتظار داشتیم که یک سرمایه گذاری تحقیقاتی بکند. اما این که یک شرکت تولیدی مثل لوله وحید به یک شرکت نوپایی برای تحقیق پول بدهد در کشور ما خیلی عرف نبود. پس این مدل برای لوله وحید هم خیلی جا افتاده نبود و اطمینان خیلی زیادی هم برای این قضیه نداشتند که مثلا 10-20 میلیون پول در این زمینه خرج کنند که بعدها در مقطعی دستشان را بگیرد. به همین دلیل ما احساس میکردیم که ممکن است اصلا این حمایت صورت نگیرد. ما هم در شرایطی بودیم که واقعا فکر می کردیم بدون تامین مالی نمیتوانیم این طرح را جلو ببریم. ما گفتیم این بستر را ایجاد بکنیم تا لوله وحید تصور نکند که تمام این پول را قرار است از جیب خودش خرج کند. بلکه حداقل برای بخشی از آن یک جبرانی وجود دارد. بنابراین ما تلاش کردیم که ستاد را هم وارد این کار کنیم تا لوله وحید با یک اطمینان خاطری این سرمایه گذاری را انجام دهد.
برای برخی اساتید هم سطح شدن و شراکت با دانشجو سخت است. چه روحیه ای در شما باعث شد که این موضوع را هضم کنید؟
وقتی آدم بخواهد کاری انجام بشود باید واقع بین باشد. مثلا در زمانی که ما میخواستیم شرکت را ثبت کنیم، آقای زکایی به من گفتند من باید یک صحبتی با شما بکنم. ایشان گفتند که شما استاد ما بودید و همیشه هم استاد ما هستید و احترام شما واجب است. اما ما بخواهیم وارد کار شویم و شرکت تأسیس کنیم و شریک باشیم دیگر این رابطه فرق خواهد کرد. از نظر شما مشکلی نیست؟ و من گفتم نه. مسئله ای نیست. از روز اول هم به ایشان گفتیم شما مدیرعامل باشید و مشکلی هم نبود. خیلی از همکاران ما که شرکت تأسیس کردهاند یا مدیر عامل هستند و یا سهامدار عمده. به همین دلیل هم به شدت در گیر کار شرکت شدهاند و از کار دانشگاه افتادهاند. من به شخصه این موضوع را نمیپسندم و درست نمیدانم. از همان ابتدا هم نیروی اجرایی ما مهندس زکایی بودند و قرار نبود من نیروی اجرایی باشم. مادامی که من استاد راهنما هستم و دانشجو به من رجوع میکند ممکن است به راحتی بگویم این کار را بکن یا نکن. انسان وقتی وارد یک تیم می شود و قرار میشود کار تیمی بکند، درجه آزادیاش کم خواهد شد و باید این موضوع را بپذیرد. قابلیتهای تیم بیشتر از قابلیتهای یک آدم است ولی درجه آزادی هر فرد در تیم کمتر از شرایطی است که تنهاست. اگر بنده انتظار داشته باشم که درجه آزادیام کم نشود و همیشه حرف من روی حرف همه باشد و هرچی من میگویم همه بگویند چشم و در عین حال یک تیم باشیم، آن تیم دوام نخواهد آورد. این قضیه به روحیات فرهنگی و اجتماعی ما مربوط می شود که متاسفانه در کشور ما پایین است.
شما پتانسیل های رشد صنعت در ایران را چگونه ارزیابی می کنید؟
ما در کشورمان پتانسیلهای زیادی داریم. مهمترین آنها پتانسیل نیروی انسانی، پتانسیل جغرافیایی، پتانسیل معدنی و... است. مثلا در حوزه صنعت و صادرات کشور ما کشور بزرگی است و بازار مصرف خوبی هم دارد. اطراف کشور ما کشور های زیادی است که همگی بازار مصرف هستند و پتانسیل صنعتی خوبی هم ندارند. یعنی ما میتوانیم در بازارهای عراق افغانستان آسیای میانه گرجستان ارمنستان و... حضور زیادی داشته باشیم. محصولات صنعتی ما باید خیلی راحت در این بازارها پخش شود. مثلا الان ترکها در افغانسان کالایی را میفروشند که ما به راحتی میتوانیم بفروشیم. تریلیهای ترک اجناسی را از خاک ایران عبور میدهند و به ترکمنستان میبرند که ما میتوانیم همان جنس را با همان کیفیت و با قیمت پایینتر تولید کنیم اما نمیکنیم. الان پتروشیمیهای ما پلیمری را که به داخل می فروشند با 15 تا 20 درصد پایینتر از این قیمت صادر میکنند. عمده صادراتشان هم به ترکیه وارد میشود. در کشور ما اگر در مناظق آزاد محصولی را وارد و یا تولید کرده و دومرتبه صادر کنید هیچ مالیاتی برای ورود و خروج به شما تعلق نمیگیرد. حالا تصور کنید که تمام خاک ترکیه اینگونه است. الان قطعه سازان ترک پلیمر را از ایران وارد میکند و قطعه میسازد و به ترکمنستان صادر میکند و هیچ مالیاتی هم برای ورود و خروج پرداخت نمیکنند. پلیمر را به قیمت 20 درصد پایینتر از شرکت ما و از پتروشیمی ایران میخرد، سیستم بانکی کشورش هم حمایت مالی بسیار خوبی میکند. پس طبیعتا میتواند کالایی را به ترکمنستان صادر کند که ارازنتر از کالایی است که ممکن است در ایران تولید شود. پتروشیمی ما به ما گران فروشی میکند، قوانین گمرکی ما و قوانین وزارت کار ما تا اندازه زیادی به ضرر تولید کننده است. از طرفی هم تولیدکنندگان ما به فکر سر سری گرفتن کارها هستند. مثلا دنبال این هستند که یک محموله نامرغوب را به تاجر عراقی بفروشند و 500 میلیون سود کنند این سود کوتاه مدت را ترجیح می دهند به آنکه مثلا روی همان محموله 20 میلیون سود کنند ولی در عوض 20 سال به آن تاجر عراقی کالا بفروشند.