
کتاب همهفنحریف، در لیست نامزدهای جایزه جلال
برای ساخت این دستگاه عجیب وغریب، تنها چیزی که در دست داشتند چند عکس و چندثانیه فیلم از دستگاه مشابهی در آن طرف دنیا بود. با همین چند عکس و چندثانیه فیلم باید می فهمیدند محفظه انفجار و نحوه ورود سیم به آن را چطور بسازند؛ چه مکانیزمی برای جداسازی نانومواد به کار گیرند؛ محفظه خلاء را چطور طراحی کنند و منبع تغذیه ولتاژ بالا را چطور؟
گاهی آرزو می کردند ایکاش آقای فیلمبردار چند فریم بیشتر فیلم گرفته بود تا شاید چند ماه کمتر سعی وخطا کنند.
ماهها تلاش و شکست، پی در پی گذشت و بالاخره عنوان اولین سازنده دستگاه تولید نانوپودر فلزی را کسب کردند. روزی که سرخوش از این موفقیت، خود را در پایان راه میدیدند و منتظر لبخند بازار بودند نمیدانستند نهفقط از لبخند بازار خبری نیست بلکه جایی که قرار دارند، حتی اول راه هم محسوب نمیشود.
روزهایی که گروه ۴-۵ نفرهشان در بنبست آن بازار و چالش این فناوری، کاسهی چهکنم دست گرفته بود، هیچکدام فکر نمیکردند روز خواهد رسید که شرکت ۴۰-۵۰ نفرهشان یکروز دستبهکار حل بحران آب تهران میشود و روزی دیگر کاهش مصرف سوخت کشتیهای قارهپیما را هدفگیری میکند. یکروز سراغ آرسنیکزدایی از آب میرود و روز دیگر بهسراغ بهینهسازی در پالایشگاههای نفت. روزی از بازار قارهی سبز یورو خواهد گرفت و روزی دیگر از سرزمین چین و ماچین، یوآن.
این ماجرای هزار تو، داستان همهفنحریفی است که میدانداری میدانهای سخت را قبل از ۲۰ سالگی در جبهههای جنگ شروع کرده و حالا در میانسالی، میداندار نبرد در جبههی فناوری و بازار شده است.